سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از دست دادن فرصت اندوهى گلوگیر است . [نهج البلاغه]
قرارمون یادت نره...

امروز بعد یه مدت که خیلیییییییی سرم شلوغ بود ، چند ساعتی رو با خودم خلوت کردم و به جای همه ی دلتنگی های این چند روزم گریه کردم ... دوباره دلتنگی ... دوباره خاطرات ... دوباره عشق ... دوباره حرفا و قولا ... همشون اومدن سراغم.... این شبا باز خیلی دلم میگیره ... دیشب یهو از خواب پریدم و تا 2-3 ساعت فقط دور خودم میچرخیدم ... انقدر حالم بد بود که همین جور اشک از چشام میومد ... دلم نیومد مامان و بابا رو بیدار کنم ... امروزم که سر جلسه یهو حالم بد شد و نفس تنگی گرفتم و زود برگم رو دادم...

خیلی وقته دیگه بهش نگفتم :" دوست دارم" ... نمیدونم رفیق میتونی بفهمی یا نه اما وقتی این جمله رو بهش میگفتم ارامش پیدا میکردم ... اما الان دیگه جرات ندارم بگم  چون خودش از اولم دوست نداشته من بهش بگم دوسش دارم ... میگفت همه دروغا و حرفا رو واسه این زده بود که من میگفتم دوسش دارم ... یعنی جرم ای بوده که حرف دلم رو میزدم!!؟؟؟

 به قول علیرضا:" وای خدایا چی داره به سرمون میاد" .... خیلی دلم برات تنگ شده ... خیلی زیاد ... هی میخواستم ننویسم... هی گفتم دختر بیخیال... اما نشد... یه مدت مثل سگ صبح میرفتم بیرون و شب میومدم و درسا اونقدر روم فشار آورده بود که خیلی درگیر بودم  ... الانم که تازه اولین امتحانم رو  دادم احساس میکنم دیگه نمیکشم ... خسته شدم به خدا ... امشب اومدم فقط براش بنویسم که :" دوست دارم ... هر جا و با هر کی باشی. ... چه حتی من رو یادت بیاد یا نیاد ... با همه این حرفا ... دوست دارم، دلم برات تنگ شده..."

منتظرم چهار سال دیگه یا با خودت یا با خاطراتت و یادت و عشقت برم هاوایی... من سر حرفم هستم... یا خودت بیا باهام ... یا خاطراتت رو میبرم به جزیره آرزوهات...

قرارمون یادت نره ... چهار سال دیگه... بعد گرفتن لیسانسمون و تمومی دانشگاه ... هاوایی... جزیره آرزوها... منتظرتم...!!!

 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: ٌWishes LoRn
    88/2/23 ساعت 12:51 صبح
    نظرات دیگران ()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    Click Here To Navigate